گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گبر نویسه گردانی: GBR گبر. [ ِگ ] (اِ) ۞ درختی است که در جنوب ایران بین آب گرم و عباسی هست . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی گبر گبر. [ گ َ ] (ص ، اِ) ۞ مغ.(جهانگیری ). آتش پرست . (برهان ) (انجمن آرا). مجوس . زرتشتی به دین : هربذ، مجاور آتش کده و قاضی گبران . (منتهی الارب ... گبر گبر. [ گ َ ب َ ] (اِ) سنگی باشد که از آن دیگ و طبق و کاسه و امثال آن سازند. (برهان ) (انجمن آرا). سنگی است که از آن ظروف و اوانی ماننددی... گبر گبر. [ گ َ ب َ ] (اِ) خیمه که به یک ستون بر پای کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : شاه حلوا گر کند ییلاق در صحرای خوان خرگهش کاک است ... گبر گبر. [ گ َ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است از ولایت بجور و آن مابین کابل و هندوستان واقع است . (برهان ) (جهانگیری ). در بعضی نسخه ها دشت کتر نوشته... گبر گبر. [ گ َ ] (اِ)گیاهی است مانند زنجبیل که آن را در خراسان از زیر زمین بر می آورند و بجهت دفع سردی میخورند. (برهان ). گبر گبر. [ گ َ ] (هزوارش ، اِ) در آرامی (هزوارش ) گبرا بمعنی مرد است . رجوع به گبر شود. مرد. مرد بزرگ . معرب آن جبر است ۞ :و اسلم براووق حییت ب... گبر درختی در جنوب ایران که نام آن سمر است .رجوع به سمر گبر شدن گبر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زردشتی شدن . مجوس گردیدن : تمجس ؛ گبر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گنبد گبر گنبد گبر.[ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (اِخ ) رجوع به گنبد جبلیه شود. قلعه دختر گبر قلعه دختر گبر. [ ق َ ع َ دُ ت َ رِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند، واقع در 39هزارگزی باختری شهر نهاوند و 2هزارگزی کن... نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود