گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گذر داشتن نویسه گردانی: GḎR DʼŠTN گذر داشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) معبر داشتن . راه داشتن . عبور کردن : گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی . (گلستان ).دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.سعدی (بدایع). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود