گران سیر. [ گ ِ س َ
/ س ِ ] (ص مرکب ) آنکه سیر او بدیر بود. (آنندراج ). کندرو. دیررو. آهسته رو
: نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش .
خاقانی .
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گران سیر زیر و سبک سیر بالا.
خاقانی .
|| دیرنفوذکننده . به کندی نفوذکننده . بطی ءالتأثر
: کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم
آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب .
صائب (از آنندراج ).