گران قدر. [ گ ِ ق َ ] (ص مرکب ) گرانپایه . عالی قدر. باوقار. متین . (آنندراج )
: گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان
به برگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد.
صائب (از آنندراج ).
|| بسیار. افزون . پربها. قیمتی
: چه صلتهای گران قدر ستانند فزون
یکهزار و دوهزار و سه هزار و ده هزار.
فرخی .