گربه بید. [ گ ُ ب َ
/ ب ِ ی ِ
/ گ ُ ب َ
/ ب ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیدمشک و بعضی گویند نوعی از بیدمشک است و آن از جمله ٔ هفده بید است و گل آن به پنجه ٔ گربه میماند و آن را بید طبری نیز گویند. (برهان ). بهرامه . بهرامج . صدف بلخی . بان
: ز رشکش
۞ گربه بید انجیر کرده
سرشکش تخم بید انجیر خورده .
نظامی .
سر برآورد از کمینگه گربه بید از بهرصید
چون همی بینی که پای بط برآمد از چنار.
ابن یمین فریومدی .
نه کم ز گربه ٔ بید است گربه ٔ صیاد
که مرغ بیند و بر شاخ پنجه بگشاید.
امامی هروی .
گر دود بر سر هر شاخ دوصد گربه ٔ بید
بلبل از مستی گل شیوه ٔ رم نشناسد.
سلیم (از آنندراج ).
گربه ٔ بید از گل و لعل سپید
گربه ٔ مشکین شده از مشک بید.
میرخسرو (از آنندراج ).
عبیرافشانده از بس دلبر عطار من بر خود
شمیم گربه ٔ بید از بن هر موش می آید.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).
|| چیزی باشد پشم دار، مانند سر گربه که از بیدمشک برآید و از آن عرق گیرند. || چیزی است مانند صمغ که از درخت بید بهم رسد. (آنندراج ).