اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردان

نویسه گردانی: GRDʼN
گردان . [ ] (اِخ ) ایستگاه میان کرج و هشتگرد، واقع در خط راه تهران به تبریز و در 85هزارگزی تهران است . رجوع به کردان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دست گردان کردن . [ دَ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دست چرخش دادن چیزی را. گرداندن چیزی دردست چنانکه سکه های زر و سیم را. صاحب آنندراج گوید...
دست گردان دادن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) وام دادن . عاریت دادن . (از آنندراج ) : چون تهیدستی ز حد بگذشت سامان می دهندگوهر غلطان صدف را دست ...
جام گردان کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جام را به دور درآوردن . ساقیگری . جام باده دادن : ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را (کذا)جام گردان...
هندوی گنبد گردان .[ هَِ ی ِ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (اِخ ) هندوی سپهر. زحل . هندوی چرخ . هندوی هفتم چرخ . رجوع به هندوی چرخ شود.
گردان شاه بن سلغر. [ گ َ هَِ ن ِ س ُ غ ُ ] (اِخ ) شانزدهمین سلطان از جمله سلاطین هرموز مطابق شاهنامه ٔتورانشاهی . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.