گردان شدن
نویسه گردانی:
GRDʼN ŠDN
گردان شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به راه افتادن . جریان یافتن . رونق گرفتن : البتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را عزیز کرد و دیوان رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد. (چهارمقاله ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دست گردان شدن . [ دَ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست به دست شدن . از دستی به دستی سیر داده شدن . انتقال یافته بودن از دستی به دستی . رجوع ب...