اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرد برانگیختن

نویسه گردانی: GRD BRʼNGYḴTN
گرد برانگیختن . [ گ َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) غبار برآوردن . گرد پراکندن . اغبار. (منتهی الارب ). ایقاظ. (تاج المصادر بیهقی ). اعتکاب . (منتهی الارب ) :
برانگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشدتهور چه سود.

سعدی (بوستان ).


|| نیست و نابود کردن . دمار از روزگار کسی برآوردن :
تو با شاه چین جوی ننگ و نبرد
ز کشورخدایان برانگیز گرد.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.