اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردن افراخته

نویسه گردانی: GRDN ʼFRʼḴTH
گردن افراخته . [ گ َ دَ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گردن کشیده . سربلند :
بر قیصر آمد سپه تاخته
به پیروزی و گردن افراخته .

فردوسی .


چون گردنت افراخته وآن عاجز مسکین
بنهاده ز اندوه ، زنخ بر سر زانوش .

ناصرخسرو.


|| به مجاز، بالیده . نموکرده . رشدکرده :
کدویی است او گردن افراخته
ز ساق گیایی رسن ساخته .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.