اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردن فرازی

نویسه گردانی: GRDN FRʼZY
گردن فرازی . [ گ َ دَ ف َ ](حامص مرکب ) سرافرازی . سربلندی . مناعت :
بگردن فرازی و مردانگی
برای هشیوار و فرزانگی .

فردوسی .


توانم که گردن فرازی کنم
بشمشیر با شیر بازی کنم
ز نخجیر و گردن فرازی و رزم
ز مهر دل و کین و شادی و بزم .

اسدی (گرشاسب نامه ).


|| سرکشی . خودپسندی :
درآمد که گردن فرازی کند
بدان آتش تیز بازی کند.

نظامی .


تو خود دانی که در شمشیربازی
هلاک سر بود گردن فرازی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.