اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرسنه چشم

نویسه گردانی: GRSNH CŠM
گرسنه چشم . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). حریص :
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.

خاقانی .


ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت .

سعدی .


این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم .

سعدی .


ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت .

سنجر کاشی (از آنندراج ).


|| مردم فقیر و گدا. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. (برهان ) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.

باقر کاشی (ازآنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.