اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرفتار بودن

نویسه گردانی: GRFTAR BWDN
گرفتار بودن . [ گ ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) اسیر بودن . مبتلا بودن . دربند بودن . دچار بودن :
گرفتار فرمان یزدان بود
وگر چند دندانش سندان بود.

فردوسی .


ز لشکر بسی نیز بیکار بود
بدان تنگی اندر گرفتار بود.

فردوسی .


بسا کسا که گرفتار تنگدستی بود
ز برّ و بخشش او سیم و زر نهاده به تنگ .

فرخی .


خونشان همه بردارد یکباره و جانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار.

منوچهری .


سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار.

منوچهری .


|| عاشق بودن . شیفته بودن :
نه گرفتار بود هر که فغانی دارد
ناله ٔ مرغ گرفتار نشانی دارد.

مجمر اصفهانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.