گرفته زدن . [ گ ِ رِ ت َ
/ ت ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نیزه و طعنه زدن . (برهان ) (آنندراج )
: هست فلک را بطبع خاصه بر اهل هنر
رسم گرفته زدن خوی دغا باختن .
سنایی غزنوی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ز مهرم مکش سوی پیکار خویش
گرفته مزن بر گرفتار خویش .
نظامی .
|| کنایه از لاف زدن و گزاف گفتن باشد. (برهان ) (آنندراج )
: گرفته مزن در حریف افکنی
گرفته شوی گر گرفته زنی .
نظامی .
|| سرزنش کردن . (برهان ).