گرمی کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محبت ورزیدن . مهر و علاقه از خود نشان دادن
: میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد
گرچه در سرما با میر نرفتی بسفر.
فرخی .
وگر با همه خلق نرمی کند
تو بیچاره ای با تو گرمی کند.
سعدی (بوستان ).
رجوع به گرمی نمودن شود. || خشمگین شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص
142). خشم نمودن .