اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گره گیر

نویسه گردانی: GRH GYR
گره گیر. [ گ ِ رِه ْ ] (نف مرکب ) مجعد. پیچیده . در صفات زلف و ابرو مستعمل است . (آنندراج ) :
در دلم غصه ٔ گره گیر است
چرخ تسکین آن دهد ندهد.

خاقانی .


کمند رومیان بر شکل زنجیر
چو موی زنگیان گشته گره گیر.

نظامی .


سر زلف گره گیردلارام
به دست آورد و رست از دست ایام .

نظامی .


زلفین مسلسلش گره گیر
پیچیده چوحلقه های زنجیر.

نظامی .


خنده ٔ جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه ٔ حافظ بشکست .

حافظ.


|| گره دار. با گره :
کمان ابرویش گر شد گره گیر
کرشمه برهدف میراند چون تیر.

نظامی .


چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود
تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست .

صائب (از آنندراج ).


رجوع به گره بر ابرو افکندن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.