اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گری

نویسه گردانی: GRY
گری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آرایشگر، کیمیاگر، زرگر و خوالیگر استعمال شده . در این نوع کلمات «ی » اسم مصدربه کلمات مختوم به پساوند «گر» (پساوند شغل ، مبالغه ) الحاق شده ۞ :
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بَرِ شاه رفت آوری .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 35).


و در نجوم و تقویم گری و مولودگری و فال گویی و آرایشگری بجد و هزل درونرود. (قابوسنامه صص 112 - 113).
گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری .

امیر معزی نیشابوری (دیوان ص 107).


سامری گر زرگری بر صورت گوساله کرد
کرد جادو چشم او بر چهره ٔ من زرگری .

امیر معزی (ایضاً ص 714).


حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 315).


خانه ٔ شرع خراب است که ارباب صلاح
در عمارت گری گنبد دستار خودند.

طالب آملی (از دستور پهلوی ص 101).


ب - بخش دیگر آنها هستند که بدون «ی » مورد استعمال ندارند، مانند: قاضیگری ، لوطیگری ، وحشیگری ، لاابالیگری ، صوفیگری ؛ که قاضیگر، لوطیگر، وحشیگر، لاابالیگر، صوفیگر نیامده : قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی فراخ مزاح بود: ای ابوالقاسم ! یاد دارکه قوادی به از قاضیگری است . (تاریخ بیهقی از امثال و حکم دهخدا: قوادی به از).« روی لوطیگری این کار را انجام بده ». «وحشیگری نکن ». «لاابالیگری را کنار بگذار». در قدیم بجا «گری » در این نوع کلمات همان «ی » اسم مصدر استعمال میشد: قاضیی ، صوفیی ؛ بعدها چون تلفظ دو «ی » را ثقیل دانسته اند، بجای «ی » اسم مصدر گری را آوردند که افاده ٔ همان معنی کند. (اسم مصدر - حاصل مصدر تألیف دکتر معین صص 85 - 86) :
شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سرگرفت .

نظامی .


نهادی کلاه کیانی ز سر
بخدمتگری چست بستی کمر.

نظامی .


گرچه بشعر اندرون ز کدیه گری نیست
من بچنین شعر بر دلش بگرایم .

سوزنی .


نخوردم بحیلت گری مال کس .

سعدی (بوستان ).


که من بجلوه گری پای زشت می پوشم
نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار.

سعدی .


گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند به صد حیله گری .

سعدی (رباعیات ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خیانت گری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل خیانتگر. عمل خائن : از خیانتگری است بدنامی وز بدی هست بد سرانجامی . نظامی .کام دل هست و کامرانی ...
دریوزه گری . [ دَرْ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دریوزه گر. سؤال . گدائی . کدیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
آبگینه گری . [ ن َ / ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن آبگینه . || (اِ مرکب ) جای ساختن آبگینه . زجّاجی .
پیوسته گری . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن و موافقت نمودن را گویند. (برهان ). پیوندگری . (آنندراج ) : برده رضوان به بهش...
قیچاجی گری . [ ق َ / ق ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل قیچاجی . خیاطی . (فرهنگ فارسی معین ) : در خدمت اشرف مورد تربیت گشته روز بروزبه درجه ٔ...
قوش بیگی گری . [ ب َ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و منصب قوش بیگی . نگهبانی قوشهای شکاری . (فرهنگ فارسی معین ).
پف کاسه گری . [ پ ُ ف ِ س َ / س ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فوت کاسه گری . تعبیری مثلی است . نهانی و دقیق ترین قسمت فنی . گویند مردی از ا...
مین باشی گری . [ میم ْ گ َ ] (حامص مرکب ) خدمت در مرتبه ٔمین باشی . متصدی شغل مین باشی بودن . تصدی کار مین باشی : خدمت ایالت و حکومت و یوزبا...
چرخ کوزه گری . [ چ َ خ ِ زَ / زِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاه کوزه گری . دستگاهی که کوزه گران بوسیله ٔ آن دستگاه از گل کوزه سازند.
لوس گری کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ننری کردن . رجوع به لوس گیری کردن شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۳ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.