اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گریه کردن

نویسه گردانی: GRYH KRDN
گریه کردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . (آنندراج ). گریستن . بکاء :
گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد
خون سیاوشان ز دو چشمش روان برفت .

سعدی .


گریه گو بر هلاک من مکنید
که نه این نوبت نخستین است .

سعدی (بدایع).


طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند
بر عمر گذشته همچنان میگریم .

سعدی (رباعیات ).


مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمد ﷲ که مقتول اوست .

سعدی (بوستان ).


میکند گریه و همدرد ندارد صائب
جای رحم است در این بزم به تنهائی شمع.

صائب (از آنندراج ).


و رجوع به گریه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خون گریه کردن . [ گ ِی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خون گریستن : سازگاریهای تیغت را چو می آرد بیادزخم ما خون گریه از بیداد مرهم میکند. کلیم ...
گریه و زاری کردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ وُ ک َ دَ] (مص مرکب ) گریه کردن توأم با آه و ناله . شیون کردن : و این جادوان دست بریده پیش آن جا...
چارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ گ َ / گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت گریستن . || بی اندازه اظهار فقر یا بدبختی کردن . رجوع به چارچش...
چهارچشمی گریه کردن . [ چ َ / چ ِ چ َ گ َ / گ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت اندوهناک بودن و گریستن . || اظهار فقر و تنگدستی فراوان کردن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.