اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گز

نویسه گردانی: GZ
گز. [ گ َ ] (اِ) از جمله ٔ حلویات است :
گز را ز جمله ٔ حلویات از چه رو
چشم تمام مجلسیان برشکست اوست .

میرزا اشتها.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قره گز. [ ق َ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان علمدارگرگر بخش جلفا از شهرستان مرند واقع در 36 هزارگزی شمال مرند و 2 هزارگزی خط آهن جلفا به تبریز...
قره گز. [ ق َ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی جنوب هوراند و 2500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر.. موق...
گز پیر. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندر عباس ، واق-ع در 120000گزی جنوب میناب و 3000گزی باختر راه مالرو ...
گز زدن . [ گ َزْ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیمودن به گز. (آنندراج ) (بهار عجم ) : ببالای عروس نعتت و قد سخن بافی فروغ مهرو مه را کلک فکرم گز به کا...
گز ملک . [ گ َ زِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گز شایگان است و آن مقدار یک ارش و نیم است به چیزکی کم . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گز ش...
عرق گز. [ ع َ رَ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ در اصطلاح پزشکی ، جوشهای کوچکی که بر اثر ترشح زیاد عرق بر سطح پوست عارض میشوند. عرق جوش . (از فرهنگ فا...
بنه گز. [ ب ُ ن َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باغک بخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است . دارای 998 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافی...
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) نام محلی از توابع بلخ است و آن غیر از دره گز خراسان است . (از یادداشت مرحوم دهخدا) : امیر تنگدل شد که اسبان ...
دره گز. [ دَرْ رَگ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 50هزارگزی جنوب کهنوج و 6هزارگزی خاور راه ما...
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دره جزء ولایتی است در خراسان در شمال کوههای هزارمسجد در قسمتی مجاور سرحد ایران و روس ، دارای 19 قریه ، مرکز مح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.