اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گزار

نویسه گردانی: GZʼR
گزار. [ گ َ ] (اِ) نقش باریک و کم رنگ نقاشان و مصوران را نیز میگویند که اول میکشند بجهت اندام و اسلوب و بعد از آن رنگ آمیزی کرده پرداز میدهند. (برهان ) (رشیدی ) (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گزار کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . گذشتن .
کینه گزار. [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) انتقامجو. انتقام طلب . منتقم . که انتقام به جای آورد : تو بدکننده ٔ خود را به روزگار سپارکه روزگار تو ر...
پاسخ گزار. [ س ُ گ ُ ] (نف مرکب ) رجوع به پاسخ گذار شود.
پیام گزار. [ پ َ گ ُ ] (نف مرکب ) رسول . پیامبر. پیام آور. پیام رسان . مبلغ رسالت . پیغام آور. || قاصد. پیک . برید.
سنان گزار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نیزه عبوردهنده . سنان زننده آنچنان که کاری باشد : شهی که همچو سکندر سپهبدان داردسنان گزار و کمندافکن و خدنگ...
سپاس گزار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) شاکر.
خواب گزار. [ خوا / خا گ ُ ] (نف مرکب ) نائم . خوابیده . (ناظم الاطباء). || مُعبِّر. تعبیرخواب کننده . خواب گذار : بامداد معبری را بخواند... خواب...
[ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) بیمه گزارنده . کسی که سرمایه یا کالا یا جان خود را نزد مؤسسه یا شرکت بیمه ، بیمه کند. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بی...
شیرین گزار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار.شیرین سخن . شیرین بیان . (یادداشت مؤلف ) : همان چربگو مرد شیرین گزارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظام...
پیغام گزار. [ پ َ /پ ِ گ ُ ] (نف مرکب ) که پیغام گزارد. پیغامبر. پیغمبر. رسول . مبلغ رسالت . پیام گزار. فرستاده : بگزار حق مهرشه ای شه که مه ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.