اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گزند دیدن

نویسه گردانی: GZND DYDN
گزند دیدن . [ گ َ زَ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب دیدن . رنج دیدن . صدمه دیدن :
چنان دان تو ای شهریار بلند
که از بد نبیند کسی جز گزند.

فردوسی .


بدل گفت تا زو نبینم گزند
از این کشورش دور باید فکند.

اسدی .


هم از زهر من کس گزندی نبیند
هم از زخم کس هم بلایی نبینم .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.