گزند رساندن . [ گ َ زَ رَ
/ رِ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رساندن . صدمه زدن . گزند رسانیدن . اضرار
: با تو عهد و میثاق میکنم که به هیچ نوع بر تو گزندی نرسانم . (تاریخ سیستان ).
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم .
سعدی (طیبات ).
و رجوع به گزند رسانیدن شود.