اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گشاده زبان

نویسه گردانی: GŠADH ZBAN
گشاده زبان . [ گ ُ دَ / دِ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم فصیح و بلیغ باشد. (برهان ). کنایه از فصیح زبان . (انجمن آرا). بافصاحت . طلق اللسان :
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان .

فردوسی .


گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست .

فردوسی .


سخن گفت مرد گشاده زبان
جهاندار شد زآن سخن بدگمان .

فردوسی .


شکر او گویدی جهان شب و روز
همچو ما باشد ار گشاده زبان .

فرخی .


رجوع به گشاده و گشاده زبانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.