گشت . [ گ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حک کردن و محو ساختن . (برهان ) (جهانگیری )(فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
: تا او ز نقش چهره ٔ خود پرده برگرفت
ما نقش دیگران ز ورق میکنیم گشت .
اوحدی مراغه ای (از آنندراج ).
بسی گناه کبیر و صغیر کردم گشت
که نز کبیر خطر بود و نزصغیر مرا
۞ .
سوزنی (از آنندراج ).