اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گشت

نویسه گردانی: GŠT
گشت . [ گ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حک کردن و محو ساختن . (برهان ) (جهانگیری )(فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
تا او ز نقش چهره ٔ خود پرده برگرفت
ما نقش دیگران ز ورق میکنیم گشت .

اوحدی مراغه ای (از آنندراج ).


بسی گناه کبیر و صغیر کردم گشت
که نز کبیر خطر بود و نزصغیر مرا ۞ .

سوزنی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گشت . [ گ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) قیاس کنید با کردی گَشت ۞ (تفریح ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیر و گشت . (برهان ). سیر و گردیدن . (غیاث )....
گشت . [ گ َ ] (اِ) خربزه . (الفاظ الادویه ). خربزه برادر هندوانه . (فرهنگ رشیدی ) (برهان ). وبمعنی خربزه مثال و شاهدی ندارند (لغت نویسان ) شاید ...
گشت . [ گ ِ ] (اِ) جمیع و همه آمده الوار بسیار گویند. (آنندراج ). در تداول لوطیان ، همه . همگی . کلاً. غاطبة. طراً : گرفتند گردان بکین ساختن جهان...
گشت . [ گ َ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 5هزارگزی جنوب فومن . هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 317...
گشت . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان سراوان واقع در 62000 گزی شمال باختری سراوان ، کنار راه شوسه ٔ خاش به سراوان . هوای آن...
گشت برگشت . [ گ َ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) پیچ برپیچ . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نام رستنی بود بر هم پیچیده ، مانند ریسمان بهم تافته و از ...
هم گشت . [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) هم سیر. دو کس که با هم سیر و گردش نمایند. (آنندراج ).
پنج گشت . [ پ َ گ ُ ] (اِ مرکب ) نباتی است که به هندی سنهانو گویند. (غیاث اللغات ). تخم آن را فلفل صفالبه نامند. پنج انگشت . رجوع به پنج ان...
سال گشت . [ گ َ ] (ن مف مرکب ) پیر سال خورده . (آنندراج ) سالدیده . پیر. (استینگاس ).
گشت زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن . (آنندراج ) : به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب که چون نرگس قدح بر کف زنم ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.