گل
نویسه گردانی:
GL
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری خوسف ، سر راه شوسه ٔ عمومی خوسف . هوای آن معتدل و دارای 976 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن زعفران ، پنبه و ابریشم است . شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان کرباس بافی می باشد و راه مالرو دارد. دارای دبستان نیز هست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۶۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
سیاه گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ايل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 256 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غ...
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان و هیجده هزارگزی جنوب خاوری قیدار واقع است و 516...
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
گل گستر. [ گ ُ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) گسترنده ٔ گل . آورنده ٔ گل . پراکننده ٔ گل : راست گفتی رخش گلستان بودمی سوری بهار گل گستر.فرخی (دیوان چ ...
گل گنبد. [ گ ُ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقعدر 24هزارگزی باختر چکنه ٔ بالا. هوای آن معتدل و...
گل گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن گل چراغ . عمل گرفتن فتیله ٔ چراغ . گرفتن سوخته ٔ چراغ به گل گیر. || کم کردن گلهای درختی برای ب...
گل گیری . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
گل گنده . [ گ ُ گ َ دَ / دِ] (اِ مرکب ) نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بدبو میشود. و زنان به جهت فربهی حلوا کنند و خورند. (برهان ) (آنندرا...
گل لحنه . [ گ ُ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کلم گل . (ناظم الاطباء).
گل ماله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث ) (آنندراج ).