اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گل افشان

نویسه گردانی: GL ʼFŠAN
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (نف مرکب ) افشاننده ٔ گل . گل ریزنده . گل بسیار پراکنده کننده . پراکنده کننده ٔ گل و شکوفه :
چنان بد که در پارس یک روز تخت
نهادند زیر گل افشان درخت .

فردوسی .


پرستنده را گفت قیصر که تخت
بیارای زیر گل افشان درخت .

فردوسی .


بفرمان ببردند پیروزه تخت
نهادند زیر گل افشان درخت .

فردوسی .


سر حوض شاهی و سرو سهی
درخت گل افشان و بید و بهی .

فردوسی .


|| نوعی از آتشبازی است . (آنندراج ) :
سه گونه آتش در سه جای رخشان
به خانه در گل افشان بود از ایشان .

(ویس و رامین ).


در آن بزم آراسته چون بهشت
گل افشان تر از ماه اردیبهشت .

نظامی .


هر کجا ریگ بود رنگ گرفت
هر کجا گلخنی گل افشان شد.

؟ (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 100).


رجوع به گلفشان و گل افشان کردن و گل افشان گشتن و گل افشانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم خراسان ، مخملک یا سرخک یا آبله مرغان را گویند.
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی . منطقه ای است کوهستانی و ...
گل افشان . [ گ ُاَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساری رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 9000 گزی باختر شهر ساری . هوای آن معتدل و دارای ...
باغ گل افشان . [ غ ِ گ ُ اَ ] (اِخ ) باغی بوده است در استرآباد : سلطان سعید [ ابوسعید، بسال 866 هَ . ق . ] به استرآباد درآمده چند روزی بعشرت...
گل افشان کردن . [ گ ُ اَ ک َدَ ] (مص مرکب ) گلریزان کردن . پراکندن گل بسیار. ریختن گل بسیار بر سر کسی . گل باران کردن : پسر را پدرگر به زند...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.