گل به آب انداختن . [گ ُ ب ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) همان گل به آب دادن است . مثل برای کسی است که عمل تازه و حرکت زشتی از خود نشان دهد. فتنه ٔ تازه برپا کردن . مما ینقل آنکه دختر پادشاهی بر دریا نشسته بود، گلدسته ای در کمال لطافت به دست داشت قضا را گلدسته از دستش در آب افتاد و روان شد تا در شهری به دست پادشاه زاده ای افتاد. او دل ازدست داد و بر بوی وصال صاحب گلدسته جامه ٔ جان چاک زده در سراغ مطلوب قطره زن شد. (آنندراج )
: شب ز مستی شوردر بزم شراب انداختیم
باده نوشان گل به آب و ما کباب انداختیم .
سلیم (از آنندراج ).