گلخن تاب . [ گ ُ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حمام راگرم کند. (آنندراج ). آنکه گلخن افروزد
: به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بندد
به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید؟
وحشی (از آنندراج ).
از جهان دل بغم عشق تو الفت دارد
همچو دیوانه که هم صحبت گلخن تاب است .
سلیم (از آنندراج ).
|| (اِ مرکب ) سوخت که در گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ). || آلتی که بدان گلخن سوزند. (یادداشت مؤلف ).