گل گل
نویسه گردانی:
GL GL
گل گل .[ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 17هزارگزی باختر کوهدشت و17هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت . هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است . آب آن از چشمه هاو محصول آن غلات ، انگور، انار و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان سیاه چادربافی است . راه اتومبیل رو دارد و ساکنان از طایفه ٔ گراوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
طایفه ٔ گل محمد. [ ی ِ ف َ ی ِ گ ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 9هزارگزی باختر بنجار، کنار دریاچه ٔ هامو...
گل به آب دادن . [ گ ُب ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گل به آب انداختن شود.
بنتونیت (به انگلیسی: Bentonite) که با نام گِل ارمنی در طب سنتی معروف است، نوعی رس ریزدانه است که حداقل ۸۵ درصد رس مونتموریلونیت داشته باشد. اصطلاح «...
گل بهار شیخ میری . [ گ ُ ب َ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 2هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه ...
گل در آب افکندن . [ گ ُ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فتنه و شورش انگیختن . فتنه برپا شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 262). رجوع به گل در آب انداختن...
گل بهار محمدباقری . [ گ ُ ب َ م ُ ح َم ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 28هزارگزی جنوب الیگو...
ده میرزا گل محمد. [ دِه ْ گ ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ...
زانو در گل نشستن . [ دَ گ ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از عاجز بودن از انجام کار یا اثبات مدعائی . کاری از پیش نبردن . پای در گل ماندن ...
گل به گلستان بردن . [ گ ُ ب ِ گ ُ ل ِ ب ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از کوشش بیفایده کردن و امر لغو.(مجموعه مترادفات ص 292). چون زیره به کرمان ...
گل در آب انداختن . [ گ ُ دَاَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از فتنه و هنگامه ٔ تازه برپا کردن . (آنندراج ). رجوع به گل در آب افکندن شود.