اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گلو

نویسه گردانی: GLW
گلو. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 5هزارگزی خاور بستان آباد و 5هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به تبریز.هوای آن سرد و دارای 333 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
گل و بته . [ گ ُ ل ُ ب ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نقش و نگار گلین در جامه و غیره .نقش رنگارنگ از گل در جامه ، پارچ...
گل و گشاد. [ گ َ ل ُ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت فراخ . نه به اندام : شلوار گل و گشاد.
گل و گردن . [ گ َ ل ُ گ َ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه بر مجموعه ٔ گردن و گلو اطلاق شود: گل و گردن زیبایی دارد.
گل و بلبل . [ گ ُ ل ُ ب ُ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترکیبی است که شاعران از آن سخن گویند و بویژه در غزلها بلبل را شیفته ٔ گل دانند و خو...
گل و بوته . [ گ ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن . و رجوع به گل و بت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.