اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گلو گرفتن

نویسه گردانی: GLW GRFTN
گلو گرفتن . [ گ ُ / گ َگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آهنگ خفه کردن و کشتن . || کنایه از انتقام گرفتن :
آنگاه بیابند داد هر کس
مظلوم بگیرد گلوی ظلام .

ناصرخسرو.


بیگنهی تات کار پیش نیاید
وآنگه کت تب گلو گرفت گنهکار.

ناصرخسرو.


ور حسد گیرد ترا در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.