گمراه گردیدن . [ گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب )بیره شدن . روگردان شدن . (ناظم الاطباء)
: به دشتی که گمراه گردی مپوی .
اسدی .
گمراه گردم از خود تا تو رهم نمایی
از من مرا چه خیزد دوا کنون که تو مرایی .
خاقانی .
و رجوع به گمراه و گمراه شدن و گمراه گشتن شود.