اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گنگ

نویسه گردانی: GNG
گنگ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میمند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد که در 45000 گزی شمال خاوری فیروزآباد نزدیک راه مالرو میمند به سیمکان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 248 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات ، پشم ، پوست و جزئی غلات و شغل اهالی گله داری و زراعت و گلیم بافی و راه آن مالرو است . ساکنان در حدود خرمن کوه و سفیدار برای تعلیف تغییر محل میدهند و ساختمان ندارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است چهارفرسنگ ونیمی میانه ٔ شمال و مغرب شهر خفر [ از بلوک خفر فارس ] . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 197).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
گنگ دز. [ گ َ دِ ] (اِخ ) رجوع به گنگ دژ شود.
گنگ دژ. [ گ َ دِ ] (اِخ ) نام قلعه ای است که ضحاک در شهر بابل ساخته بود. (برهان ). و ضحاک در آنجا [بابل ] قلعه ای ساخته بود، آن را گنگ دز ...
گنگ رود.[ گ َ ] (اِخ ) همان رود گنگ است . به گنگ رجوع شود.
گنگ دوار. [ گ َ دِ ] (اِخ ) ۞ منشاء رودخانه ٔ گنگ . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 97).
گنگ شدن .[ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لال شدن . خَرَس : هرکه تو را هجو گفت و هجو تو برخواندروز شهادت زبان او بشود گنگ . منجیک .تیره شد آب و گشت...
گنگ بهشت . [ گ َ ب ِ هَِ ] (اِخ ) همان گنگ مذکور که به تازی قبةالارض گویند، روز و شب آنجا برابر است و بهشت گنگ نیز مینامند. (رشیدی ). نام شه...
بهار گنگ . [ ب َ رِ گ َ ] (اِخ ) بهار چین . بهشت گنگ : تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد. ابوطاهر خسروانی .از آ...
شاه گنگ . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گنگ بزرگ آسیا. مجرای بزرگ آب آسیا. (یادداشت مؤلف ).
گنگ خیری . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل که در 15000 گزی جنوب باختری ده دوست محمد، نزدیک به مرز افغانستان واقع شد...
دژهخت گنگ . [ دِ هَُ گ َ ] (اِخ ) دژهخت . بیت المقدس . (برهان ). و رجوع به دژهخت و دژهوخت گنگ شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.