گوال
نویسه گردانی:
GWʼL
گوال . [ گ ُ ] (اِمص ) بالیدن و نمو کردن . (برهان ). بالیدگی و افزونی و نشوو نما. (رشیدی ). و رجوع به گوالیدن شود. || اندوختن . (لغت فرس ص 327). اندوختن و جمع نمودن . (برهان ). و رجوع به گوالیدن شود. || مالش ومالیدن ، اعم از آنکه چیزی را بر چیزی بمالند یا کسی را مالندگی کنند. (برهان ). || (نف مرخم ) نشو و نما کننده . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
ای ز سحاب کفت نخل امل ترگوال
ای ز هوای درت گلشن جان خوش نما.
سیف اسفرنگی (از رشیدی و جهانگیری و انجمن آرا و آنندراج ).
|| نشو و نما شده . || جمعکننده . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) به زبان هندی گاوبان را گویند، یعنی شخصی که محافظت گاو کند. (برهان ). || سود و نفع. || جلادهنده و صیقل دهنده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
گوال . [ گ ُ ] (اِ) گاله . پهلوی گوبال ۞ و گوال ۞ ، کردی جوهال ۞ ، طبری گوال ۞ (جوال )، مازندرانی کنونی گوال ۞ ، گال ۞ ، غال ۞ ، ...