اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوایی دادن

نویسه گردانی: GWʼYY DʼDN
گوایی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . اقرار کردن . اعتراف کردن :
ز گردنده خورشید تا تیره خاک
همان باد و آب آتش تابناک
به هستی ّ یزدان گوایی دهند
روان تو را آشنایی دهند.

فردوسی .


فرزند به درگاه فرستاد و همی داد
بر بندگی خویش به یک باره گوایی .

منوچهری (دیوان چ 1 ص 83).


چون یک سخن خطا بگویی
بر جهل توآن دهد گوایی .

ناصرخسرو.


هر کس که برد به بصره خرما
بر جهل خود او دهد گوایی .

سنایی .


دری کو را بود مهر خدایی
دهد ناسفتگی بر وی گوایی .

نظامی .


او نیز به وجه بینوایی
میداد بدان سخن گوایی .

نظامی .


تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گوایی دهند.

نظامی .


اگر ز حاتم طی شاعران سخن گویند
دهند جمله گوایی براو به جود و سخا.

معزی .


|| احساس کردن و دریافتن کاری پیش از وقوع آن :
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هرچه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی .

فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 394).


دلش میداد گویی این گوایی
که خواهد بود جایی آشنایی .

نظامی .


بدان صورت که دل دادش گوایی
خبر می داد از الهام خدایی .

نظامی .


و رجوع به گواهی دادن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.