اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گود

نویسه گردانی: GWD
گود. [ گ ُ وَ ] (فعل ) مخفف گوید. (رشیدی ) (برهان ) :
ایمان گودت ((پیش آ)) وآن کفر گود ((پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.

(دیوان شمس ج 2 ص 46).


این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.

مولوی .


رجوع به گفتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۵ ثانیه
گود. [ گ َ / گُو ] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است . (برهان ). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (تقی زاده ، یادگار 4:6 ص 2...
گود. [ گُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه ...
گود شدن . [ گ َ / گُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ژرف شدن . چال شدن .
گود کرت . [ گُو ک َ ] (اِخ ) نام محلی بوده است در اصفهان . (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 25).
این یک چاپ دستی یا هنری است و به چاپی گفته می شود که از کلیشه های گود شده به دست می اید.معمولا این کلیشه ها از جنس فلز هستند و هنر مند حکاک با مغار یا...
گود کردن . [ ک َ / گُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن . چال کردن .
گود قلات . [ ] (اِخ ) (کوه ...) کوه بزرگی است به مسافت کمی جنوبی قصبه ٔ اصطهبانات و شمالی قریه ٔ ششده بلوک فسا. برفش از سال به سالی بم...
گود بیژن . [ گُو دِ ژَ ] (اِخ ) محلی در نزدیکی شهداد (کرمان ). (از تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 478).
گود احمد. [ گُو دِ اَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختر شهرستان رفسنجان واقع در 39000 گزی رفسنجان و 32000 گزی جنوب شوسه ٔ رفسن...
گود احمر. [ گُو دِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 90000 گزی شمال سعیدآباد، سر راه فرعی رفسنجان ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.