اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوش

نویسه گردانی: GWŠ
گوش . (اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر مهمات خلق عالم . (برهان ). این کلمه در اوستا گئوش و در پهلوی گوش است (لغةً به معنی گاو). رجوع به معنی دوم شود. || (اِ) نام روز چهاردهم از هر ماه شمسی باشد و فارسیان در این روز جشن کنند و عید سازند و آن را سیرسور گویند و در این روز سیر برادر پیاز خورند و گوشت را باگیاه و علف پزند نه با چوب و هیزم ، و گویند این باعث امان یافتن از مَس ّ و لامسه ٔ جن است و بدان دوای امراضی کنند که منسوب به جن است ، و در این روز نیک است فرزند به مکتب دادن و پیشه آموختن . (برهان ). اوستا گئوش ۞ ، پهلوی گوش ۞ (لغةً به معنی گاو). به قول بیرونی در «گوش روز» از دی ماه جشنی بوده است موسوم به «سیرسور» که در این روز سیر و شراب می خوردند و برای دفع اهریمنان سبزیهای ویژه با گوشت می پختند. زرتشتیان ایران نیز این روز را «گوش » نامند. بیرونی نام آن را «جوش » (معرب گوش ) و در سغدی «غش » و در خوارزمی «غوشت »آورده . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
گوش روز ای نگار مشکین خال
گوش بربط بگیر و نیک بمال .

مسعودسعد (دیوان ص 662).


به روز گوش اسفندارمذماه
به گاه یزدجرد آخر شهنشاه .

زراتشت بهرام (از انجمن آرا و آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
گوش خراشیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خراش دادن گوش . || کنایه از ایذا رسانیدن به گوش . (آنندراج ) : گوشی نخراشید صدای جرس ماما نرم روان قا...
گوش کردن. پذیرفتن. گوش فرا دادن. ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار من هم بسرایم بود این غم شودم کم. (فیض کاشانی) بره کش از هـوش تهی بود مغز گو...
سیماب در گوش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که گوش او کر باشد. (برهان ). کنایه از کسی که آواز نشنود یعنی کر باشد. (غیاث ). ناشنوا. کر.(...
چهار گوش شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) همه ٔ قوه ٔ شنوائی خود بکار بردن برای بهتر شنیدن سخن یا آوائی . گوش تیز کردن . به سخن یا آوای...
پشت گوش فراخ . [ پ ُ ت ِ ف َ ] (ص مرکب ) کنایه از تنبل . (فرهنگ ضیاء). درنگی در کارها و در وفای وعود. سپوزکار.
گران گوش شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) وقر. (دهار). کر شدن . و رجوع به گران گوش شود : دشوار بود غیبت یاران شنیدنم شد گوش من گران و به فریا...
پشت گوش فراخی . [ پ ُ ت ِ ف َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پشت گوش فراخ . اهمال . سستی . سپوزکاری .
حرف گوش کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت کردن .
پشت گوش اندازی . [ پ ُ ت ِ اَ ] (حامص مرکب ) سپوزکاری .
چشم و گوش شدن . [ چ َ / چ ِ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دقت کاملانه در کاری کردن . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۱۵ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.