اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوش

نویسه گردانی: GWŠ
گوش . [ گ ُ وِ ] (اِمص )اسم مصدر از گفتن . گُوِشْت . رجوع به گُوِشْت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کلان گوش . [ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ گوش . (منتهی الارب ) (از اشتینگاس ). آنکه گوش بزرگ دارد. ارفش . آذن . پیل گوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)....
گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و ...
گنده گوش . [گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که گوش او بوی بد دهد.
گوش آرای . (نف مرکب ) آراینده ٔ گوش . زینت دهنده ٔ گوش . گوش آراینده . || به معنی گوش سرای باشد. کسی را گویند که هرچه بگویی بشنود و نیک فهم ...
گوش آزار. (نف مرکب ) که به گوش آزار رساند. آزارنده ٔ گوش .
گوش آوای . (ص مرکب ) شخصی را گویند که هر چیز شنود خوب فهم کند و یاد گیرد. (برهان ). و به همین معنی است گوش تیز. (آنندراج ). گوش سرای .
گوش بستر. [ ب ِ / ب َ ت َ ] (اِخ ) نام مردی عظیم گوش به عهد اسکندر. توضیح اینکه چون اسکندر ذوالقرنین متوجه شهر بابل شد در اثنای راه به کو...
گوش بران . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2500 گزی خاور س...
ثهت گوش . [ ث َ ت َ ] (اِخ ) ساتاگید. نام ناحیتی در جنوب کابل کنونی . این سرزمین در زمان کوروش جزو ممالک او بود. ۞
چرک گوش . [ چ ِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ ماده ٔ زردرنگی که در سوراخ گوش تولید گردد. (ناظم الاطباء). زهر گوش . تلخی گوش . ماده ٔ زردر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.