گوش
نویسه گردانی:
GWŠ
گوش . [ گ ُ وِ ] (اِمص )اسم مصدر از گفتن . گُوِشْت . رجوع به گُوِشْت شود.
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بزرگ گوش . [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) دارای گوش بزرگ . کلان گوش .
سیاه گوش . (اِ مرکب ) جانوری است درنده که سلاطین و امرا بدان شکار کنند. (برهان ). نام درنده ای که از سگ خردتر و از گربه کلان تر است . گلابی...
سفته گوش . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که گوش او سوراخ باشد. (برهان ) : من آن سفته گوشم که خاقان چین ز ناسفتگان کرده بودم گ...
سوسن گوش . [ سو س َ ] (ص مرکب ) اسبی که گوش آن بشکل سوسن باشد. (ناظم الاطباء).
درشت گوش . [ دُ رُ ] (ص مرکب ) کر و ناشنوا. (آنندراج ). کودن و کسی که خوب نشنود. (ناظم الاطباء).
ستیخ گوش . [ س ِ] (ص مرکب ) گوش راست کرده . (ناظم الاطباء). گوش تیز کرده : ظبی مصمغ، آهوی ستیخ گوش . (منتهی الارب ). || کسی که مواظب گوش ...
پهن گوش . [ پ َ ] (ص مرکب ) که گوش پهن دارد. ارفش . (تاج المصادر): خطلاء؛ گوسپند پهن گوش . (منتهی الارب ).
خله گوش . [ خ ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه . دارای 317 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و ت...
گوش تیزی . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوش تیز. تیزگوشی . رجوع به تیزگوشی شود.
گوش تابی . (حامص مرکب ) عمل گوش تاب . گوش پیچی . گوش کسی را برای مجازات یا تأدیب پیچاندن . (فرهنگ نظام ). گوشمالی و سیاست . (ناظم الاطباء). ...