گوش
نویسه گردانی:
GWŠ
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع در 10 هزارگزی جنوب نیکشهر، کنار شوسه ٔ نیکشهر به چاه بهار. کوهستانی و گرمسیر مالاریایی و سکنه ٔ آن 80 تن و آب آن از رودخانه است . محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت وراه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
بن گوش . [ ب ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زیر نرمه ٔ گوش باشد. (برهان ) (آنندراج ). || فرایاد. بخاطر. درگوش : هرچه رسول اﷲ (ص ) در حق علی...
گوش بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) قطع گوش . || عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود.
گوش بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آلت بستن گوش . رِفاده و عصابه ای که بر گوش بندند. (ناظم الاطباء). || آنچه آویزه ٔ گوش کنند : به خواهش چنان خ...
گوش آرا. (نف مرکب ) گوش آرای . رجوع به گوش آرای شود.
سیه گوش . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگریدسیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی ....
شش گوش . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) شش گوشه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش گوشه شود.
شلل گوش . [ ش َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سگ شکاری که موی بسیار بر گوش او رسته و گوشهایش فروآویخته باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (انجمن آ...
کله گوش . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) خشت یا آجری که گوشه ٔ آن شکسته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گران گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است ....
کته گوش . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . سکنه آن 293 تن . آب آن از قنات . محصول ...