گوش
نویسه گردانی:
GWŠ
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری شوسف . دره و گرمسیر و سکنه ٔ آن 32 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . مالداران جهت چرا از جومک به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گوش پیل . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوش فیل . اذن فیل . || نامي های دوچشمه را (درالفبا) : و ها از بسیار گونه کنند، های دوچشمه که د...
گوش خارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) (از: گوش + خار، خارنده + -َک ، پسوند سازنده ٔ اسم از صفت ) (حاشیه ٔ برهان ). هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان ) (آن...
گوش خاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف ). گوش خارک .
گوش خراش . [ خ َ ] (نف مرکب ) رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود.
گوش دریا. [ دَرْ ] (اِ مرکب ) صدف . (آنندراج ). صدفی که دارای مروارید باشد. (ناظم الاطباء). || و به معنی پیاله ٔ کوچک مجاز است . و پیاله ای ...
گوش خیزک . [ زَ ] (اِ مرکب ) لهجه ای از گوش خزک . (یادداشت مؤلف ). گوش خزه . گوش خزک . گوشالنگ . رجوع به گوش خزک شود.
گوش فیل . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن آروم کولوکازیا و یا آروم اسکولنتا ۞ است و آن را به عربی قلقاس الفیل و ب...
گوش فیلی . (اِ مرکب ) قسمی گل ۞ .
گوش قلم . [ ش ِ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) تنها و جریده . و این همان است که به اسب و قمچی شهرت دارد. دم قلم . (آنندراج ).
گوش ماهی . (اِ مرکب ) صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است . (برهان ). نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند. (رشیدی ). گوش دریا. (آنندراج )...