اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوشمال خوردن

نویسه گردانی: GWŠMAL ḴWRDN
گوشمال خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ](مص مرکب ) سیاست دیدن . تنبیه شدن . مالیده شدن گوش . آزاردن و تنبیه شدن را و در فرمان آمدن :
گر پند به گوش در نکردم
از زخم تو گوشمال خوردم .

نظامی .


هرکه به گفتار نصیحت کنان
گوش ندارد بخورد گوشمال .

سعدی .


سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رباب ۞ .

سعدی .


چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال .

سعدی (گلستان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.