اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گول

نویسه گردانی: GWL
گول . (ترکی ، اِ) آبگیری که اندک آب در آن استاده باشد. (برهان قاطع). جایی بود که آب تنگ ایستاده بود. (لغت فرس ). آبگیر. (فرهنگ شعوری ). به معنی حوض و استخر در ترکی . (کاشغری ج 3ص 98). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). در ترکی به معنی تالاب کوچک . (غیاث اللغات ). رجوع به کول شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صاری گول . (اِخ ) نام بقعه ای است در قضای جمعه از سنجاق سرفیجه تابع ولایت مناستر و شامل ناحیه ٔ صاری خانلر وحوالی آن . ترکان مهاجر آناطولی ...
گول خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گول خور. رجوع به گول خور شود.
گول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . (مجموعه ٔمترادفات ). فریفتن . از راه به در بردن : زده گولم منجم کذاب الف ابدال خویش را دریاب .ظ...
گول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . فریب دادن . و در تداول امروزی گول زدن گویند. (یادداشت مؤلف ). || خود را نادان نمودن . ابله کردن...
گول خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فریفته شده . رجوع به گول و گول خوردن شود.
گول گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نادان و احمق داشتن . ابله و کانا داشتن .
گول شمردن . [ ش ِ / ش ُ م ُ دَ ] (مص مرکب ) احمق پنداشتن . نادان فرض کردن . احمق شمردن . کودن پنداشتن . ابله شمردن .
باغراچ گول . (اِخ ) نام دریاچه ای به ترکستان . قره شهر از شهرهای مهم آن ناحیه در کنار آن و در مصب نهریلدوز واقع است . (از تاریخ مغول عباس ...
گول خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن . فریفته شدن . از راه به در رفتن : نخوری گول سکندر نروی همره خضرچند گردی ز پی چشمه ٔ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.