اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوی انگل

نویسه گردانی: GWY ʼNGL
گوی انگل . [ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی انگله . حلقه ای که تکمه ٔ پیراهن در آن اندازند تا بسته شود. (از بهار عجم ) :
دست زوار و حلقه ٔ در تو
هر دو با یکدیگر چو گوی انگل .

کمال اسماعیل .


شوخیش چون کند آشفته به چوگان دو دست
برباید ز گریبان قمر گوی انگل .

طالب آملی (از بهار عجم ).


رجوع به گوانگل و گوانگله و گوی انگله شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.