گوی انگله . [ اَ گ َ ل َ
/ ل ِ ] (اِ مرکب ) گوی انگل . تکمه و حلقه را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوی به معنی تکمه و انگله به معنی حلقه باشد که گوی در آن اندازند و گاهی آن حلقه را نیز گوی انگله میگویند. (برهان قاطع). حلقه ای که تکمه در آن اندازند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). دگمه و مادگی . قزن قفلی . گوگ . گوگه و گوک . گوانگل و گوانگله و گوی انگل . رجوع به هریک از این کلمات شود
: از شکفه ٔ شاخسار جیب گشاده چو صبح
ساخته گوی انگله دانه ٔ در خوشاب .
خاقانی .
بر جیب کمال آن مقدس
گوی انگله ای است چرخ اطلس .
خاقانی .
جیب گهر شکوفه و گوی انگله است غنچه
کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر.
خاقانی .
گوی انگله ٔ قباچه گر بگشایی
بر من ز بهشت هشت در بگشایی .
کمال اسماعیل (از فرهنگ سروری ).
|| جوز گره و آن نوعی از گره باشد. || کنایه از آفتاب است . (برهان قاطع).