اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوی درافکندن

نویسه گردانی: GWY DRʼFKNDN
گوی درافکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گوی در میدان افکندن . به مبارزه برخاستن . جنگ ورزی کردن . مبارزه کردن . مبارز طلبیدن :
یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر
یا چو مردان اندرآ و گوی در میدان فکن .

سنائی .


وین گوی سعادت است و دولت
تا با که درافکنی به میدان .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.