گوی سیمین . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی سیم . گوی نقره گین . گوی که از سیم و نقره ساخته باشند. || و در شعر ذیل ظاهراً مراد زنخ است که به سیب و گوی تشبیه کنند. و از چوگان مراد زلف است
: گوی سیمین دارد و چوگان مشکین آن پسر
با چنین گوی و چنین چوگان کند جولان بری .
سوزنی .
|| کنایه از کره ٔ ماه است . (برهان ) (آنندراج ) (بهار عجم ).