اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوی گریبان

نویسه گردانی: GWY GRYBAN
گوی گریبان . [ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ) تکمه ٔ گریبان است که در حلقه اندازند تا بسته شود. (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). دکمه ٔ یقه :
گوی گریبان تو چون بنماید فروغ
زرین پردر شود دامن روح الامین .

خاقانی .


از نشاط آستین بوس امیرالمؤمنین
سعد اکبر بین مرا گوی گریبان آمده .

خاقانی .


زری که گوی گریبان جبرئیل سزد
رکاب پای شیاطین مکن که نیست سزا.

خاقانی .


دشمنی کز تو گریزان میدود بر سر چو گوی
آید از گوی گریبانش ندا اَیْن َ المَفَر.

کمال اسماعیل .


با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وز نااهلان تمام دامن درکش .

حافظ.


موج خیابان سرو قطره ٔ خون تذور
آه پریشان من گوی گریبان او.

حکیم زلالی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.