اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گویی

نویسه گردانی: GWYY
گویی . (ص نسبی ) منسوب به گوی . به شکل گوی . چون گوی . از گوی ، یعنی مدور. مانند گوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). گرد. (ناظم الاطباء). کروی : سراسر سپهران گویی ، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند. (نامه ٔشت مهاباد از انجمن آرا). || (ق ) به معنی گوییا و گویا و گوئیا نیز آمده است . (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ) مانا. همانا. پنداری . ظاهراً. علی الظاهر.مثل این که . رجوع به گویا و گوییا شود :
آن آتشی که گویی نخلی ببار باشد
اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد.

منوچهری .


خمارین نرگسش در فتنه جویی
میان خواب و بیداریست گویی .

امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ).


صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرانشان حسبة ﷲ نیست .

حافظ.


درهم شکسته ای دل چون آبگینه ام
گویی مگر که سد سکندر شکسته ای .

باقرکاشی (از آنندراج ).


- امثال :
گویی از دهان گاو بیرون آمده ؛ برای شخص متکبر و متفرعن گویند.
گویی پی آتش آمده است ؛ کسی که شتاب دارد و عجله میکند.
گویی سر آورده است ؛ کنایه از حمل چیزی بی بها است ، با شتاب نمودن در حمل آن .
|| (حامص ) این کلمه باکلمه های دیگر ترکیب گردد و معانی خاصی دهد و اینک برخی از آن ترکیبات : آفرین گویی . آمین گویی . اخترگویی . اذان گویی . اغراق گویی . افسانه گویی . اندرزگویی . ایارده گویی . بدگویی . بذله گویی . بسیارگویی . بلندگویی . بیهوده گویی . پاکیزه گویی . پراکنده گویی . پرگویی . پندگویی . پسندیده گویی . پیشگویی . ترانه گویی . تندگویی . تهنأت گویی . ثناگویی . چامه گویی . چراگویی . چرب گویی . حق گویی . خام گویی . خوشگویی . دعاگویی . دروغ گویی . دورگویی . راست گویی . راه گویی . رک گویی . ره گویی . زشتگویی . زورگویی . ستایش گویی . سخت گویی . سخن گویی . سردگویی . سرودگویی . شکرگویی . صواب گویی . طالعگویی . عذرگویی . عیب گویی . غلطگویی .غلنبه گویی . غیب گویی . فال گویی . قصه گویی . کژگویی . کلفت گویی . کم گویی . گرم گویی . گزاف گویی . لیچارگویی . لطیفه گویی . متلک گویی . مثل گویی . مجازگویی . مدح گویی . مذمت گویی . مرثیه گویی . مرحباگویی . مزاج گویی . مزاح گویی . مزیدگویی . مسئله گویی . مصلحت گویی . مضمون گویی . مناسبت گویی .نادره گویی . نادیده گویی . نرم گویی . نصیحت گویی . نغزگویی . نکته گویی . نکوگویی . نوش گویی . هجاگویی . هذیان گویی .هرزه گویی . هزل گویی . یافه گویی . یاوه گویی . در تمام این ترکیبات رجوع به ردیف خود کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گویی /guyi/ معنی پنداری؛ مانند اینکه: ◻︎ سیب گویی وداع یاران کرد / روی از این نیمه سرخ و ز‌آن سو زرد (سعدی: ۱۴۲). فرهنگ فارسی عمید. //////////////////...
از واژه رک بمعنی " بسیار قابل حس" آمده و رایج شده است... در مورد صدا یا نور شدید... مشابه این واژه مورد استفاده در لاتین و سانسکریت هم بوده با مشتقا...
هنگامیکه بازیگری به تنهائی و خطاب به تماشاچیان در تئاتر و بدون مورد خطاب قرار دادن دیگر بازیگران گفتاری را به زبان می‌‌آورد، رجوع شود به "یکه گویی"، (...
حق گویی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق گوی : وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشدغلام آصف ثانی جلال الحق ّ والدینم .حافظ.
رک گویی . [ رُ ] (حامص مرکب ) صراحت لهجه . بی پرده و صریح گفتاری . رک گفتن . صدع . (یادداشت مؤلف ).
غلط گویی . [ غ َ ل َ ] (حامص مرکب ) غلط گفتن . نادرست گفتن . رجوع به غلط شود.
قصه گویی . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] (حامص مرکب ) داستانسرایی . حدیث گویی . رجوع به قصه خوان شود.
تلخ گویی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) بدگویی و بدسخنی . تلخ گفتاری . عمل تلخ گو : چون بحر کنم گناه شویی ۞ امانه ز روی تلخ گویی . ۞ نظامی (لیلی ...
چست گویی . [ چ ُ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . سخن گفتن زود و بالبداهه اعم از نظم یا نثر. بالبداهه گفتن شعر : به چست گویی ، سحر حلال در ره شعر...
هنگامیکه بازیگر به تنهائی، خطاب به بازیگری دیگر و تماشاچیان در تئاتر، گفتاری را به زبان می‌‌آورد، رجوع شود به "تک گویی" (به انگلیسی‌:monologue,monolog...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.