گیتی افروز. [ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ دنیا. فروزنده ٔ دنیا
: چنین گفت آن کس که پیروز گشت
سر بخت او گیتی افروز گشت .
فردوسی .
که بهرام بر ساوه پیروز گشت
به رزم اندرون گیتی افروز گشت .
فردوسی .
مخالف تو اگر شمع گیتی افروز است
چو شمع یک شبه عمرش بود نه دیر و دراز.
سوزنی .
چون شعله ٔ صبح گیتی افروز
در خرمن شب زد آتش روز.
نظامی .
لیلی نه که صبح گیتی افروز
مجنون نه که شمع خویشتن سوز.
نظامی .
|| (اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است :
به خشکی رسیدند چون روز گشت
گه تابش گیتی افروز گشت .
فردوسی .